راز خانواده ملکه(قسمت16)
 
leave it to me
Keep moving forward
 
 
پنج شنبه 22 اسفند 1392برچسب:, :: 8:35 ::  دستای کوچولوی : ♫ ♪ لوچیا آنا-go go tomago♪ ♫

کریستال با بدن خیسش یکم فکر کرد و با خودش گفت:خب نباید زیاد سر وصدا کنم چون ممکنه پلنگا بیدار شن باید تا وقتی خوابن یواشکی از این منطقه برم بنابراین پاورچین پاورچین رفت جلو ولی دامنه لباسش(شنلی که به یقه هاش چسبیده است)به یه ریشه درخت گیر کرد و درحالی که فریاد بلندی میکشید خورد زمین و این باعث شد پلنگا بیدار شن کریستال تا فرصت داشت دوید و رفت ولی پلنگ ها هم دبنالش اومدن و اونم با سرعت تمام میدوید تا پلنگها خسته شن ولی پلنگها حاضر نبودن لقمه ی غذای امشبشون رو از دست بدن و اونا هم سریع میدویدن کریستال دوید و دوید ولی به یه جا رسید لباسش زیر کفشش گیر کرد و دوباره خورد زمین پلنگها هم که دیده بودن طعمه شون حاضره نزدیک تر میومدن کریستال خواست با پا بهشون لگد بزنه و گفت:نیا وگرنه میزنم تو سرت!! ولی پلنگ شجاع تر از این حرف ها بودن کریستال وقتی دید دیگه کارش تمومه چشماش رو بست چون نمیخواست مرگ خودشو با چشمای خودش ببینه ولی وقتی چشماش رو باز کرد دید دوباره داره میدوه و فریاد زد:من کجام؟!! و دید توی دوستای اندروئه و داره میدوه!!

اندرو:نگران نباش اینجا بهشت نیست تونستی از چنگ پلنگها فرار کنی!! کریستال اول خواست اندرو رو ول کنه چون نمیخواست که اندرو بهش کمک کنه ولی پشتشو نگاه کرد دید پلنگهان و بی خیال شد!! اندرو با خنده ی بزرگ گفت:الان طناب دستمه ببینم تو که نترسیدی مگه نه؟!!

کریستال اول با چشمای گرد شده گفت:آره....ولی نه نه اصلا هم ترسناک نیست!! به یه پرتگاه رسیدن و اندرو از طناب آویزون شد و کریستال خودشو توی یه ارتفاع خیلی بلند دید و چون ترس از ارتفاع داشت گفت:حالا دیگه هست!!!

اندرو:نگران نباش تا وقتی که این طناب و جهت یابی قوی من وجود داره هردوتامون در امانیم ولی یه دفعه هردو خوردن به یه تنه درخت و افتادن روی زمین!! و دیدن اون پلنگها دوباره دارن میان و این دفعه طنابی وجود نداره. اندرو ترسید و گفت:وایییی!!!!!!!!!! و کریستالم با سرزنش آمیزی کامل گفت:که جهت یابی خیلی قوی داری مگه نه؟

اندرو درحالی که دست کریستال رو میگرفت بلند شد و گفت:الان وقت این حرفا نیست زود باش بجنب الان کار هردوتامون رو میسازن!!!

کریستال:آوههههههههه!!! بگو ببینم تو از کجا فهمیدی که اون پلنگها دارن منو دنبال میکنن؟ اندرو هم در حالی که له له میزد جواب داد:من که از اول بهت گفته بودم اینجا جنگل ممنوعه است جنگل معمولی محله های خودمون نیست!!!!

کریستال:جدا؟!!خب بگو ببینم جنگل ممنوعه فرقش با جنگل روی زمین چیه هردوتا جنگلن دیگه!! اندرو:ترشی نخوری یه چیزی میشیا میگم جنگل ممنوعه توی دریم ملودی دارم میگم این جنگل جادو شدست همه موجوداتش حتی گیاهان همه طلسم شدن میتونن توی یه ثانیه قیمه قیمت کنن تفنگ و کتک هم روشون هیچ اثری نداره!!

کریستال:جه جالب!! پس اینجا یه جنگل جادوییه!!! فکر میکردم جنگل های جادویی فقط توی کتاب هان!!! ولی هر جنگلی یه پایانی داره مطمئنم اینم یه پایان داره!! اندرو سرشو تکون داد و گفت:آره اونو خودمم میدونم ولی چه فایده میخوای چند روز دنبال پایان این جنگل بگردی؟

کریستال:خب معلومه که نه من فقط میخوام الان از شر این پلنگها راحت بشم!! اندرو گفت:خب پس الان بی خیال پایانش بشو الان پلنگها باید بیخیال ما بشن اون وقت ما هم قایم میشیم و بعدش دنبال پایان این جنگل میگردیم!!

کریستال:خوبه...!!ولی صبر کن دیگه صدای پلنگها نمیاد!! اندرو:آره یعنی بیخیالمون شدن؟؟

پشتشون رو نگاه کردن دیدن پلنگها یه جا نشستن و یه چیزی شبیه فرشته داره براشون یه اداهایی در میاره البته فرشته از جنس مذکر بود بعد پلنگها گذاشتن رفتن.

کریستال جلو اومد و گفت:ببینم اون پلنگها چجوری رازی شدن؟ اون فرشته روش رو برگردوند و گفت:این شغل منه درس دادن به حیوانات و مطمئنن باید وقتی میبینم که پلنگها دارن انسان ها رو تعقیب میکنن یه کاری بکنم دیگه!! اندرو جلو اومد و گفت:ببینم  اصلا تو کی هستی؟

اون روشو برگردوند و گفت:من؟...خب من آدم معمولی نیستم سومین فرشته ی این دومین فرشته این سرزمین کسی که عاشق حیوانات موزیه (فرولو!!)

کریستال:سومین فرشته ی سرزمین دریم ملودی؟ نگهبان و محافظ حیوانات؟ فرولو؟

اندرو جلو اومد سرشو تکون داد و گفت:صبر کن ببینم ولی ولی تو که خیلی کوچولویی!!!...یا بهتر بگم هنوز بچه ای!!تو رو چه به فرشته ی دریم ملودی؟ فرولو جلو اومد و گفت:منظورت چیه نکنه فکر میکنی فقط بزرگترا میتونن فرشته باشن آقا؟

کریستال:نه...نه ...نه منظور ما این نبود منظور من این بود که تو از کجا فهمیدی که یه فرشته ای؟

فرولو:نه بابا همه از وقتی به دنیا میان اینو میدونن ولی پیش خودشون به عنوان یه راز نگه میدارن تازه من که تنها نیستم یه آقا پسر دیگه هم هست که اونم مثل من فرشته است دوتایی باهم توی این جنگل زندگی میکنیم!!!

کریستال:جدا؟خیلی خوبه من توی یه روز تونستم دوتا فرشته رو پیدا کنم این عالیه!!ولی صبر کن اون آقا پسری که میگفتی کجاست؟ فرولو به بالای درخت خیلی بزرگی اشاره کرد و گفت:این درخت که 200سال سنشه میبینی چقدرم بزرگ و پهنه من و اون باهم توی تنش زندگی میکنیم جای خیلی گرم و نرمیه!!!

کریستال گفت:من میرم اون بالا!! و رفت تنه درخت رو گرفت و خواست بره بالا ولی دوباره دنباله لباسش گیر کرد و این دفعه پشتکی افتاد زمین

کریستال با عصبانیت از جا بلند شد و گفت:وایی این لباس خداییش دست و پا گیره!!! و مشغول شد دنباله رو از یقه اش کند این باعث شدن نیمه ی پشتش یه خرده نمایان بشه و بعد مشغول پاره کردن قسمت های پایین لباس شد

اندرو:ببینم داری چیکار میکنی؟ کریستال در حالی که پارچه رو داشت میکشید گفت:دارم این لباس دست و پا گیررو قیمه قیمه میکنم!!!

اندرو با تعجب گفت:اینو که خودمم میدونم ولی این طوری اصلا شبیه یه ملکه نیستش ها!! کریستال در حالی که همش زور میداد گفت:چه فرقی میکنه چه فایده ای داره یه ملکه بزرگ باشی ولی حتی نتونی پاوچین پاورچین از پیش یه گله پلنگ فرار بکنی و از این درخت بالا بری؟ اندرو :پس نظرت اینه؟

کریستال:آره من ترجیح میدم یه میمون عصبانی و شیطون و شر باشم تا یه ملکه با لباسای دست و پا گیر!! و وقتی پایین دامن رو خوب پاره کرد گره موهاشم باز کرد و موهاش دوباره شد همون حالت همیشگی معمولی و در آخر این

کریستال:خب حالا دیگه راحت شدم!! و این دفعه با خیال راحت از درخت رفت بالا!! اندرو هم توی گوش فرولو گفت:این دختر راست راستکی دیوونه است!!


 توی قصر اورورا در حالی که میرنا رو میکشید گفت:خب میبینی اولین قدم توی این سرزمین اینه نباید حتی اگه یه قرون هم نداشته باشی لباست بی کلاس باشه باید همیشه شیک باشی و معنی اهل اینجا بودن رو بدی!!!

میرنا:امممممممم منظورت اینه که من قبل یاد گرفتن همه چی اول باید شیک بشم؟

اورورا:البته خب رسیدیم یه دقیقه صبر کن باید به ترتیب حروق الفبا پیش بریم!!بعد رفت جلوی فیلیز و گفت:اوههه فیلیز که احتیاجی به مجلل شدن نداره پس باید تورو آماده کنم میرنا!!!

میرنا:منظورت چیه؟ اورورا گفت:هیچی فقط برو روی اون سکو و بگو چه رنگی رو بیشتر از همه دوست داری؟

میرنا:خب آبی!!! اورورا:آبی؟عالیه خب حالا من خودم دکوراتش رو آماده میکنم!!!

میرنا:نه اورورا صبر کن خواهشا مثل کریستال از اون چیزای خیلی شلوغ نذار من زیاد خوشم نمیاد باشه؟

اورورا:خب نمیخوای لباست خیلی شلوغ باشه!! خیل خب اینم اضافه میکنم+الان زمستونه و باید لباس گرم تنت باشه پس اگه یه خرده هم شلوغ بود ناراحت نشو باشه؟

میرنا:اهم باشه!!  اورورا:خب پس بریم که رفتیم!!!

اورورا:خب به خودت نگاه کن بگو چطوره؟  میرنا توی آیینه به خودش نگاه کرد و گفت:عالیه درسته یه ذره هم شلوغه ولی خب خیلی خوبه!!!

اروروا:خب خیلی خوش حالم که خوشت اومد!!! و یه دفعه صدای زنگ ساعت بلند شد اورورا مثل اینه که از خواب بیدار شده باشه گفت:زنگ ساعت!!!...ساعت12شب!!!...کلاس رقص!!!...اوهههه من باید برم من باید برم.و در حالی که داشت میرفت یه دفعه روشو برگردوند و گفت:اومممم خداحافظ

میرنا بعد از خداحافظی با اورورا تازه فهمید فیلیز هم اونجاست و گفت:اوههه!!!...سلام فیلیز!!!

فیلیز در حالی که چشماش رو میبست روشو برگردوند و گفت:سلام رو بیشتر از یک بار نمیگن و راه افتاد رفت.

میرنا:اوههه خیلی متاسفم خانم!!ولی بعد دنبالش افتاد و گفت:میگم امروز برای تو هم واقعا روز شگفت انگیز و عجیبی بوده مگه نه من که خیلی بیشتر هنوزم احساس میکنم دارم روی ابر ها راه میرم عجیب ترینش فکر کنم اون موقعی بود که من و کریستال هر دوتامون تغییر شکل دادیم مثل تو!!

فیلیز که داشت راه میرفت با شنیدن این حرف یه دفعه سرجاش ایستاد و گفت:چی؟تو داری به من میگی که تو و کریستال تغییر شکل دادین؟!!!  میرنا:واقعا جالبه مگه بعدش اورورا بهمون گفت که من و اون با شجاعت این قدرت رو به دست آوردیم وگرنه ما حتی انگشت کوچیکه ی دریم ملودی هم نیستیم!!

فیلیز:خدای من پس ملکه و اورورا راست میگفتن که تو واقعا به تمرین و آموزش نیاز داری!!!

میرنا:تو هم آموزش میدیدی؟      فیلیز:خب معلومه از بچگیم.ملکه لائورا منو از وقتی که مادرم مرد آموزش میداد اون به من همه ی اسرار موسیقی/زندگی سلطنتی/تمامی موجودات جهانی که میتونن آواز بخونن رو یاد داد و بهم یاد داد چطور یه الهه ی موسیقی بشم!!!

میرنا:تو یه الهه ی موسیقی هستی؟     فیلیز:بله چون بعد از ملکه لائورا من تمامی این اسرار رو میدونم.

میرنا:اسرار!!!ببخشید میشه بهم بگی معنی تمامی این سحر و راز ها چیه خیلی دوست دارم بدونم.

فیلیز:اگه واقعا دوست داری بدونی دنبالم بیا. و دوتایی رفتن به پهناورترین بالکن قصر و فیلیز گفت:مرکز اصلی فکر کنم اینجائه!!!

میرنا:خب چرا اینجا؟    فیلیز:معمولا همیشه اینجا بادها و نسیم های خیلی طولانی میوزه یادت میاد گفتم تمامی موجودات توی طبیعت توانایی آواز خوندن دارن تو میتونی اینجا وایسی و به آوازی که این باد میخونه گوش بدی کار خیلی سختیه ولی باید خوب بهش دقت کنی امتحان کن.

میرنا رفت بالای سکو چشماش رو بست و تمرکز کرد ولی به چند ثانیه گفت:ولی من که چیزی نمیتونم بشنوم!!

فیلیز:گفته بودم کار خیلی سختیه برای این که بشنویش باید همه افکار رو از ذهنت بیرون کنی و همه ی تمرکزت روی اون باشه امتحان کن.

میرنا دوباره امتحان کرد و بعد چند دقیقه صدای موسیقی خیلی آرام بخشی شنید که خیلی بهش آرامش میداد

میرنا:اوممم آره راست راستکی دارم میشنومش خیلی قشنگه!!!

فیلیز:دیدی بهت گفتم این آوازی که باد میخونه شاید فکر کنی این باد زبون بسته است ولی میتونه با آواز باهات حرف بزنه و خیلی بهتر از یه حرف معمولی باهات حرف میزنه!!!

میرنا خندید و از سکو پایین اومد و گفت:ممنونم از این که یادم دادی خیلی حال کردم راستی فیلیز میتونم بپرسم چرا تو از اول با بودن من و کریستال توی این بازی مخالف بودی؟

فیلیز:الان نگم بهتره چون فکر نکنم بتونی درکش کنی!!!

میرنا:چرا...چرا درک میکنم بهم اعتماد کن من مثل کریستال دهن لق و مردصفت نیستم خواهش میکنم بهم بگو حد اقل دلیلشو میدونم.

فیلیز آهی کشید و گفت:میرنا تو هیچ وقت بدون خونواده بودی؟ میرنا با کمی تردید گفت:خب باید اعتراف کنم که بله از شش سالگی رفتم توی مدرسه شبانه روزی و وقتی هم اونجا رفتم بعد از چند سال یادم رفت خونوادم کجا زندگی میکنن و وقتیم خواستم پیداشون کنم همه جا رو گشتم ولی بازم پیداشون نکردم و مجبور شدم برای خرج زندگیم گارسونی کنم یعنی من الان10ساله که خونوادمو ندیدم خب تو چطور؟تو که پدر داری عمه داری ولی فکر کنم احساس تنهایی میکنی چون مادرت بهت محبت کافی رو نشون نمیده!!

فیلیز چشماشو بست ابروهاش رو درهم کشید و گفت:من یه مادر ندارم!!!

میرنا 2زاریش افتاد که با آوردن کلمه مادر چه خراب کاری کرده واسه همین خودشو جمع کرد و خیلی سریع گفت:اوهههه خیلی معذرت میخوام

فیلیز ادامه داد:ببین میدونی من وقتی که تازه مادرم مرده بود به اینجا اومدم با ملکه لائورا آشنا شدم و اون بهم آموزش داد و منو آماده کرد تا یه الهه موسیقی بشم ولی قبل از اون از مادرم یه درس واقعی یاد گرفتم اونم این که وقتی به یه عذاب بزرگی دچار شدم دیدم یه نفر از اطرفیانم داره به همون درد دچار میشه هر طور شده مانع بشم میدونی ملکه منو تبدیل به یه الهه موسیقی کرد منم قدرت خیلی جدیدی بدست آوردم قدرتی که از موسیقی زنده به وجود میاد.

میرنا:چه قدرتی؟  فیلیز:تو تبدیل منو دیدی ولی قدرت واقعی منو ندیدی قدرت واقعی من شمشیر بران موسیقیه!! شاید باورت نشه شمشیر چه به موسیقی ولی اینو بدون تمامی نقاط تیز این شمشیر میتونن قطعه ای از موسیقی زنده یا بهتر بگم قطعات پیانو رو تشکیل بدن که میتونه در عرض یه ثانیه قلبتو مث شمشیر بران دو نیمه کنه میفهمی چقدر بزرگه؟

میرنا:جالبه!!!....خب حالا ادامه!!!

فیلیز ادامه داد:آره من این قدرت خیلی بزرگ رو دارم ولی چه فایده الان من نه انسانم نه یه الهه اصلا نمیدونم کیم توی دنیای واقعی یه جوریم ولی وقتی خودمو توی آیینه نگاه میکنم یه جور دیگه این عذاب خیلی بزرگیه تازه از یه طرف دیگه باید مواظب خونوادت هم باشی !!!تو چمیدونی که این چه درد بزرگیه؟و در حالی که از بالکن با پایین اشاره میکرد گفت:منظورم اینه که به اینجا نگاه کن هیچ کس اینجا نگران خونوادش نیست!!

تک خونی زیبا از فیلیز

فیلیز:look at these peaple.aren"t they happy?       wouldn"t they"re happines is caplete?  they"re just like a girl

the girl who has everything?      look at this trove.treasures untold      how many wonders can one cavern hold?

looking around here you"d think      sure.she"s got everything         I"ve got gadgets and gizmos a-plenty

I"ve got whozits and whatzits galore     look at my golden hair?it"s too lung     but whocares?I want more

I wanna be why the peaple are     I wanna be why they don"t care there kingdom        dancing with they"r

what do you call?emm. feet      flippin your fins you don"t get to far     my legs are required for jumpin dancing

strollin along down a...       what"s thet word again?street      up where they walk    up where they run

up where they stay all day in the sun         wanderin free     wish I could be        happy just like them!!!

what would I give if I could live out of this sandess         what would I give if I could be happy just like laura

bet"cha on the land they undrestand     but they don"t undrestand there family      and it"s time to see

what I can do      will this realy be the end?      is it only death that waits        just around the riverbend?

میرنا:ohhh!!!no!!please wait

فیلیز:I don"t know what I can do        still I know I"ve got try         Eagle help me feet to fly

mountain help me heart be great         spirits of the earth and sky         please don"t let it be too late

میرنا:clam down please

فیلیز:how loud are the drums of the war          is this the death of all love carried in the drum of war!!

فیلیز یه دفعه زمین افتاد و گفت:فیلیز!!!آروم باش مطمئن باش همه چی درست میشه نباید عجله کنی!!


کریستال بالاخره از درخت بالا رفت و دید صداهایی داره میاد که میگفت:تو برام چیز خوب آوردی؟ کریستال با تردید گفت:نه!!!

و اون صدا جوابشو داد:چی؟!!پس نمیتونی بیای تو!!!

کریستال اخم کرد و گفت:ولی من میام تو!!اون صدا دوباره گفت:تو میخوای از آیندت بدونی؟

کریستال:نه!!من فقط به کمکت احتیاج دارم!! اون صدا گفت:کی؟...منظورم اینه که کی اونجاست؟

کریستال:اسم من کریستال وارنره. اون صدا گفت:واقعا؟من یه کریستال وارنر میشناسممنظورم اینه که اون دیگه کیه؟

کریستال رفت جلو و در کمال تعجب وردا برادر وی وی ان رو دید که توی حالت فرشته ای از یه سری نخ آویزون شده!!

وردا:ککمکم کن بیام پایین!!! کریستال با تعجب جلو رفت و گفت:وردا؟تو چرا این شکلی شدی؟

وردا:خب راستش پام به نخا گیر کرده بود و خودمو به حالت فرشته ایم دراوردم تا راحت شم ولی بدتر شد!!

فرولو اومد وردا رو آزاد کرد و گفت:من نمیدونم از دست این دیوونه که خودشو شبیه مترسک کرده چیکار کنم آخه حالا خوبه منم اگه آبجی جونش بود الان پدرشو درآورده بود.

کریستال:وردا؟یعنی تو هم فرشته ای؟    وردا:بله همینطور هم من هم بهترین دوستم آقای فرولو ولی شما نمیدونستین ههههههه

کریستال:خب این که خوبه الان سه تا فرشتن ولی اون دوتای دیگه کجان؟

وردا:نگران نباش خواهرم وی وی ان هم مثل منه ولی اون الان فقط اینجا نیست!!

کریستال:وی وی ان هم فرشتست جالبه ولی بازم کامل نیست باید پنج تا باشین!!

فرولو:خب پنجمی رو دیگه ما نمیشناسیم شرمنده


خب تموم شد

امیدوارم حال کرده باشین

سوالا

1-نظرتون درمورد فرشته های جدید چیه؟

2-میتونین شعر فیلیز رو با ترجمه گر گوگل ترجمه کنین و ترجمش رو توی اون یکی وبم بهم بدین؟

3-مدل موی مورد علاقتون چیه؟مال من همین مدل بافته شده ی فیلیز

4-لباسای زمستونی جدید چطورن؟خوبن؟

بای


نظرات شما عزیزان:

Angelina
ساعت16:28---2 مرداد 1393
1.nice

2.بعدا میکنم

3.مدل موی تبدیل میرنا

4.عالیننن
پاسخ:مرسی


VAMPIRE GIRL
ساعت5:39---9 تير 1393
1- فرشته هاي جديد فرشتن
2- كو حالش؟؟؟:):):)
3- اگه تو داستانتو ميگي مال ميرنا قشنگ تر بود ولي من شخصا يه استايل ديگه دوست دارم.
4 - ما كه فقط مال ميرنا رو ديديم.


R.J.Shadow10
ساعت18:16---23 اسفند 1392
خیلی قشنگ بود ممنون!

1.خیلی خوبن!

2.اصلا نمیدونم ترجمه گر گوگل چیه!

3.من دم اسبی و مدلای پسرونه رو دوست دارم!

4.خیلی قشنگن.
پاسخ:مرسی که اومدی


☆Scarlett☆
ساعت7:54---23 اسفند 1392
افرین عالی بود..

جواب سوالا:

1-عالین
2-اممممممم بعدا یادم بنداز تا ترجمش کنم فعلا کار دارم
3-دوگوشی - موی باز - مدل موهای تقریبا اسپرت و...
4-حرف ندارن


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







درباره وبلاگ


سلام به وبلاگ من خوش آمدید من در این وبلاگ داستان مینویسم که امیدوارم خوشتون بیاد میتونین منو آلتین یا لوچیا آنا صدا کنین یا گوگو تماگو درضمن من دراین وب عضوم http://dastanmn.mihanblog.com تورو خدا بهش سر بزنین قول میدم پشیمون نشین
آخرین مطالب
همسایه ها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان رویاهای یک ستاره و آدرس mirena.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.








نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 17
بازدید هفته : 56
بازدید ماه : 56
بازدید کل : 56833
تعداد مطالب : 26
تعداد نظرات : 252
تعداد آنلاین : 1